هیچ وقت انزلی را اینگونه ماتم زده ندیده بودم
- شناسه خبر: 5316
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۹ دی ۱۳۹۶ ساعت 14:38
- نویسنده: سردبیر

به گزارش پایگاه خبری اندیشهگیلان، معصومه نیککار در یادداشتی و در پی درگذشت دریادلان گیلانی در حادثه نفتکش سانچی اظهار داشت: جاده رشت تا انزلی کنارگذر همیشه دلچسبی است. چه روزهایی که باران های شلاقی می زند و چشم اجازه ندارد لحظه ای جاده را ببیند و چه روزهایی که مثل امروز آفتاب زمستانی هوای بهار را یادآور می شد.
قصدم دیدار و گفتگو با چهار خانواده شهید کشتی سانچی است. به سان همیشه ضبط روشن است «تو را می سپارم…»
خدایا به امید تو، دلم بیشتر می گیرد شاید به خاطر اینکه داغ ناگهانی را تجربه کرده ام. هوا خوب است، اما حال دلم گرفته…
چقدر بغض دارم، ذهنم را مشغول می کنم ولی انگار اشک دست از سرم نخواهد برداشت.
انزلی حال دیگری دارد، شهر پر شده از یادها و نام های عزیزان سانچی
انزلی، این شهر تاریخی، با نام ملوانان زیاد خاطره دارد ولی این سوختن انگار چیز دیگری است. خانه اول و مقصدم دیدار با خانواده شهید…
کوچه پر شده از پرده های عزاداری، بنرها و عکس ها. انگار همه روح آدم ها در تسخیر این غم می سوزد. مادر شهید علیرضا نجفی فر، پسر جوانش را از دست داده، خواهران پریشان انگار با ورود هر تازه واردی منتظر خبری هستند. انتظار درد بدی است.
اشک امان نمی دهد، مهمان ها باید برای دامادی می آمدند، اما برای پرواز علیرضا سوختند…
هیچ وقت انزلی را اینگونه ماتم زده ندیده بودم. خدایا چقدر دردشان بزرگ است.
همسر شهید امید ضیایی، دیگر شهید کشتی سانچی دردمندانه حرف می زند. دلت از هرچه انتظار میگیرد. چقدر خاطره های خوبش را مرور می کند و انگار نمی خواهد غم نبودن همسر را با امید نیامدنش یکی کند. هنوز امید دارد، امیدش در آستانه درب وارد شود.
خدایا صبر جمیل نصیبشان کن. دلم آشفته تر از دو دیدار راهی منزل شهید سید جواد حیدری، از سادات عزیز شهر می شوم.
همسرش آرام گریه می کند. داغ رفتن همراه زندگی صدایش را فرو نشانده است. بی صدا اشک می ریزد و هر بیننده ای ناخواسته زجه می زد از این صبوری بر رفتن عزیز. خدایا پناه هر تنهایی تویی فقط تو…
مادر شهید علی حیدریه کهن تحمل نمی کند. اصلا باور ندارد پرکشیدن پسرش را، پناه آغوش پسر را می طلبد. اینقدر بی تابی می کند که از هوش می رود.
صدای آمپولانس بلند می شود. پزشک و پرستار بالای سر مادر حاضر می شوند و او بی صدا از سوختن پسر می گوید و آرزو می کند کاش پسرش کمک داشت کاش پسرش یاریگر داشت کاش پسرش نجات می یافت…
مصاحبه همین شد، خبر همین بود، متن و گزارش همین شد. خداوند بهترین یاریگر بندگان است و بر مصیبت صبر باید و بر حکمت او تحمل.
خدایا به خداوندی و عدلت قسم بلا و مصیبت را از سر ملت ما دور کن و سلامتی و عافیت نصیب فرما.
انتهایپیام/نیک کار